جدول جو
جدول جو

معنی پر پهن - جستجوی لغت در جدول جو

پر پهن
خرفه فرفخ بقله الحمقا
تصویری از پر پهن
تصویر پر پهن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر پهنا
تصویر پر پهنا
پهناور پرور عریض مقابل کم پهنا کم ور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر پهن
تصویر سر پهن
چیزی که قسمت فوقانی آن پهن باشد، کسی که سرش مسطح و پهن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرپهن
تصویر پرپهن
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود،، فرفهن، فرفین، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرپهن
تصویر پرپهن
((پَ. پَ هَ))
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن، فرفین، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء، پخل، فرفخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرپهن
تصویر پرپهن
خرفه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورک، بلبن، فرفخ، بخله، بخیله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر شکن
تصویر پر شکن
پرچین پرشکنج پر آژنگ پر انجوغ مجعد، پر غم و اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
مملو گشتن ممتلی شدن امتلا، فراوان شدن بسیار شدن، یا پر شدن گوش (کسی) از... یا پر شدن قفیز. لبریز شدن پیمانه، سپری شدن چیزی، مردن کشته شدن، تمام شدن پیمانه صبر برسیدن شکیب. یا پر شدن پیمانه. شکیبایی بپایان آمدن، عمر بسر آمدن رسیدن اجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر سخن
تصویر پر سخن
پرگوی، پرچانه، پرحرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر دهان
تصویر پر دهان
با همه دهان و زبان بملء فیه: (زوپشت روزگار قوی گشت و این سخن در روی روزگار بگویم پر دهان) (اثیر اخسیکتی)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دارای خون کافی و وافی باشد مقابل کم خون، خون آلود. یا جگر و دلی پر خون. پر اندوه پر درد دردمند غمزده. یا صورت چهره رخ پر خون. افروخته گلگون. یا مژه چشم دیده پر خون. خونبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر پیچ
تصویر پر پیچ
پر غم، پر اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
که نزدیک هم روییده باشد انبوه فراوان متراکم مقابل کم پشت: موی پر پشت. یا باران پرپشت. که بسیار و فراوان بارد، پر مایه مقابل کم پشت
فرهنگ لغت هوشیار
پر نصیب پر بهره. پر بهر کردن پر نصیب کردن پر بهره کردن بهره مند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر آهو
تصویر پر آهو
پر عیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در پین
تصویر در پین
پینه وپیوندی که بر جامه دوزند تکه ای که بر پارگی پارچه دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
دایره و هر چیز میان تهی مانند چنبر و طوق و امثال آن هر چیز گرد میان تهی، چنبر ماه خرمن ماه هاله
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه صاحب صنابع و هنر بسیار است صاحب هنر صاحب فضیلت پر فضیلت پر فضل کثیر الفضل، پرفن پر حیله در ادا و اطوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر وزن
تصویر پر وزن
هر چیز پر سوراخ و شبکه دار: (چرخ پنداری بخواهد بیختن زان همی پوشد لباس پر وزن) (لغ)، آردبیز غربال پرویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نون
تصویر پر نون
پرنیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر مهر
تصویر پر مهر
پر محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کین
تصویر پر کین
پر حسد پر حقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرپهنا
تصویر پرپهنا
پربر، پهن، پهناور، عریض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیر کهن
تصویر پیر کهن
پیر کهن سال، پیر کلان سال، سال خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
بسیار شدن، فراوان شدن، برای مثال پشّه چو پر شد بزند پیل را / با همه مردیّ و صلابت که اوست (سعدی - ۱۲۴)
لبریز شدن، لبالب شدن، برای مثال سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل (سعدی - ۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر زدن
تصویر پر زدن
بال و پر بر هم زدن پرنده، پرواز کردن، پریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر وزن
تصویر پر وزن
از تقسیم بندی های وزن ورزشکاران بعد از خروس وزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
((پُ شُ دَ))
لبریز شدن، فراوان شدن
فرهنگ فارسی معین
کبوتری را گویند که بر روی استخوان کف پایش پرهای فراوان موجود باشد پرپای مسرول ورشان. توضیح باید دانست که استخوان کف پا در پرندگان بطور عمود بر پنجه ها قرار گرفته و ظاهرا بجای استخوان ساق مینماید. خرخاکی خرخدا حمارالبیت پر پایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در په
تصویر در په
پینه وپیوندی که بر جامه دوزند تکه ای که بر پارگی پارچه دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
(فن را ذبیح بهروز پارسی دانسته فند که آرشی برابر با فن دارد به گواه واژه نامه ها پارسی است) پرفند هنرور پر هنر، ترفند کار فریبکار، پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از په په
تصویر په په
کلمه ای است که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند، آفرین، به به
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرپهن
تصویر سرپهن
هرچه سر آن پهن تر از قسمت پایین باشد، دارای سر پهن
فرهنگ فارسی عمید